جدول جو
جدول جو

معنی لس دوش - جستجوی لغت در جدول جو

لس دوش
گاو یا گوسفندی که به راحتی قابل دوشیدن باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، همسر، برابر
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
لحیم مس. رجوع به مس و لحیم شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کفو. هم تراز. برابر در مقام. (یادداشت مؤلف) ، دو تن را گویندکه همراه و دوش به دوش در راهی یا در پی کاری روند
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مقابل ساق دوش. شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر دوش
تصویر پر دوش
پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم دوش
تصویر قلم دوش
شانه سوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که لبها را بهم بچسباند و بپیوندد چایی باید لبریز و لب سوز و لب دوز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، هم عنان، برابر، همسر، یار، رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر دوش
تصویر بر دوش
بر عهده
فرهنگ واژه فارسی سره
همپالکی، همراه، هم عنان، همگام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خانه های سنتی مازندران که بام فوقانی آن ها توسط تخته پوشش
فرهنگ گویش مازندرانی
یک طرف، یک سمت
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک پایین در سازهای زهی، زخمه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم شل و ول، تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
گوش بزرگ، پهن گوش، بل بله گوش
فرهنگ گویش مازندرانی
کول و دوش، سکوی اجاق هیزمی که جای چراغ، لامپا و بوده است
فرهنگ گویش مازندرانی
دست بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که هنگام درو به دست می پچیند تا دست درو کننده را
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب زور
فرهنگ گویش مازندرانی
هم کار برزگر در کشتزار، هم ردیف
فرهنگ گویش مازندرانی